دوسال قبل همین حوالی،شب با دخترها با اتوبوس دریایی بین دوتا جزیره جابجا میشدیم.وسط راه بارون شروع کرد به باریدن و ما میخواستیم هرطور شده شب بارون خورده ی دریا رو ببینیم.اجازه نمیدادن کسی بره بیرون اما پافشاری هامون جواب داد.یادمه بچه ها یه آهنگ از مهدی مقدم پلی کرده بودن که به تم شاد داشت و به حال و هوامون میخورد و هی تکرارش میکردیم و باهاش میخوندیم.
امشب دلم هوای حال اون شبمون رو کرده.رهای رها.رو به شب بارونی و دریای آروم.باد خنکی که به موهای بازمون میخورد.آآآخ
*پروپوزالم دفاع شد.آخرین حقوق اینترنیم به حسابم واریز شد.
*همین الان تلویزیون کلیپی از خانه ی سالمندان نشون داد.مامان گفت اینا رو میبینم غصه میخورم،نکنه عاقبت ماهم این بشه?بعد شروع کرد به اشک ریختن و همینجوری چند دقیقه تو بغل هم گریه کردیم.قلبم تیر کشید.
درباره این سایت