فروردین ماه که به طور جدی شروع کردم به درس خوندن حتی به خودم اجازه ی فکر کردن در مورد روزی یازده ساعت خوندن رو نمیدادم.فکر میکردم نشدنیه.یادمه وقتی برای اولین بار به دوازده ساعت رسیدم از خستگی درحال مرگ بودم و تا مدتی هم نتونستم دوباره تکرارش کنم.اولین باری که سیزده ساعت خوندم?از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم و حتی عکس کرنومترم رو به عنوان رکورد توی گوشیم نگه داشتم.حالا رسیدم به سیزده و نیم ساعت.به راحتی.بدون خستگی و حس متلاشی شدن.طوری که حتی قبل از خواب همچنان یک ساعت وقت برای خودم دارم.

این یک ماه و نیم خونه نشینی به من درس زندگی هم داد.من یاد گرفتم که سنگ بزرگ برندارم.که ذره ذره،دقیقه به دقیقه از خوابم کم و به ساعت خوندنم اضافه و کنم و بعد یکجایی چشم باز کنم و ببینم دیگه خواب ظهر برام جذاب نیست و با وجود اینکه اخیرا اگر بخوام به راحتی خوابم میبره اما خودم اجازه نمیدم.

این روندی بود که طی چندین ماه اتفاق افتاد و هیچ کدومش یکباره نبود.

منظم و رو به جلو درس میخونم،نتایج آزمون هام ظاهرا خوبه،طبق برنامه جلو میرم اما با همه ی اینها نمیدونم چرا حالم با درس خوندنم خوب نیست.احساس میکنم خوندنم پروگنوز نداره و خیلی نگران مباحثی هستم که طی چند روز فراموششون میکنم.نمیدونم بقیه هم مثل من هستن یا فقط این مشکل منه اما واقعا نگرانم کرده.ولی قانون من اینه:با نگرانی،بی نگرانی،با بیخوابی،با استرس،بی استرس حق نداری کوتاه بیای.من تلاش خودم رو میکنم و نتیجه اش رو میسپارم دست اوس کریم.من همه ی خودم رو میذارم تا مدیون دل خودم نباشم و آخرش اگر نشد بتونم بگم فدای سرم،من چیزی کم نذاشتم.

~التماس دعا

~عنوان:جمله ای که هفت سال قبل وقتی کنکوری بودم برادرم توی گوشم زمزمه میکرد و بعدترش شد شعار زندگیم.

بیست و یکم مهرماه نود و هشت

هجدهم مهرماه نود و هشت

ما بنده به وظیفه ایم نه نتیجه

ساعت ,رو ,درس ,میکنم ,هم ,خوندنم ,رو به ,همه ی ,که طی ,کنم و ,خودم اجازه

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

mg100 در جستجوی معنی زندگی سالن زیبایی تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران روستای ارلان نمونه سوالات دوره hse ادواری در فنی و حرفه ای مقالات هنری و آموزشی عسلویه بهترین مرجع فایل های لایه باز فروش فایل پی دی اف